خاطرات مدفون در گذر زمان

ساخت وبلاگ

یادی از شهیدان علی محمودوند و مجید پازوکی علمداران تفحص:

زمان بسان برق و باد در حال گذر بوده و از زمانی که دفاع مقدس با پذیرش قطعنامه 598 به پایان رسید با گذر زمان و به فراموشی سپردن دوران دفاع خاطره انگیز همراهی با بهترین بندگان خدا در حال فراموش شدن بود چرا که دوران سازندگی و توسعه اقتصادی و ساخت خرابی های ناشی از جنگ بود و همه از جمله نهادهای نظامی همه در تکاپو برای عقب نماندن از قافله سازندگی و به عبارت بهتر دسترسی بیشتر به امکانات و منافع اقتصادی برای کشور و نیروهای خویش بودند.

بیش از یک دهه از جنگ گذشته بود و در محل کار خویش در دانشگاه امام حسین ع با پروژه ای در زمینه جغرافیای نظامی ایران همکاری می کردم که بخش اعظم آن روی استان خوزستان متمرکز بود ، موضوع تحقیق و پژوهش بر مسایل توسعه و رابطه آن با تامین امنیت مناطق مرزی ارتباط داشت و پارامترهای مختلف اقتصادی،سیاسی،نظامی، فرهنگی، امنیتی و ..... در آن بررسی می شد.

برای بازدید میدانی از مناطق مرزی خوزستان و آشنایی با پارامترهای مد نظر در منطقه در تاریخ 13/5/1379 به همراه چند تن از کارشناسان وارد فرودگاه اهواز شده و قرار بود به مدت 72 ساعت در مناطق مختلف نوار مرز به جمع آوری اطلاعات بپردازیم.

دومین روز استقرار در اهواز یعنی 14 مرداد باید به سمت منطقه فکه می رفتیم ،یاد فکه و رمل های روان ، والفجر مقدماتی و اخیرأ شهادت  سید شهیدان اهل قلم مرتضی آوینی آشوب عجیبی در دلم ایجاد کرده بود ، ذهن من به یکباره بر بال خیال به دوران هشت سال دفاع مقدس پرواز کرد و خود را میان بچه های بی غل و غش و مخلص آن روزهای نورانی یافتم ؛ براستی چه بوده و کجا بودیم؟ چه شده و به کجا رسیدیم ؟ چرا همه آن فرهنگ ناب و ایثار  ، از خود گذشتگی و شهادت و شجاعت در زیر انبوه فرهنگ وارداتی غربی و ارتباط با نهادهای جهانی و بانک جهانی  و ... مدفون شده بود و کسی صحبت پیر جماران و مراد رزمندگان خمینی کبیر مبنی بر : ...... به همه شما وصیت و سفارش می‌کنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد. نگذارید پیشکسوتانِ شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمره خود به فراموشی سپرده شوند....... را توجه و عمل ننموده بود.

وسیله نقلیه ماشین لندکروز کولر دار بود که نیاز گرما و شرجی مرداد ماه خوزستان بود ، در همین حین فردی لنگان لنگان  نزد مسئول گروه آمده و در خواست همراهی با ما تا فکه را نمود چرا که یگان آنها در فکه مستقر بود ، قیافه اش به بچه های جنگ می خورد لباس خاکی ، چفیه بر گردن و قیافه ای عملیاتی؛ در ماشین متوجه شدم که پای وی در طی دفاع مقدس قطع شده و پای مصنوعی وی را در راه رفتن کمک می کرد و با موافقت مسئول گروه وی نیز از همراهان ما در سفر پیش رو شد و در صندلی عقب کنار من نشست. مسیر حرکت ما از حمیدیه به سمت بستان ، سوسنگرد  به فکه بود و بعد از اتمام کار از مسیر شمال به شوش رفته و از آنجا به مقر خویش در اهواز برمی گشتیم.

در ماشین سکوت عجیبی حکمفرما شده بود فرصت را غنیمت شمردم و از وی نام و مسئولیتش را سوال کردم ، عادتم این بود که نکات حتی به ظاهر کوچک نیز می تواند برایم راهگشا باشد ، با تواضع خاصی که تنها در بچه های جنگ سراغ داشتم گفت علی محمودوند هستم و سکوت کرد ، عطش من برای دانستن تحریک شد از مسئولیت و چرایی حضور وی سوال نمودم و برای اعتماد از سابقه خویش در دفاع مقدس قدری گفتم ؛ گفت : در دوران دفاع مقدس فرمانده واحد تخریب لشکر 27 حضرت رسول ص بوده و اکنون نیز با به عهده گرفتن مسئولیت واحد تفحص لشکر 27  در پی یافتن پیکر شهدای مفقودالاثر می باشد که هنوز به شهرهای خویش برنگشته و پدران و مادران و خویشان آنان چشم انتظار یافتن اثر و نشانه ای از آنان هستند.

از خودم بدم می آمد سال ها بود که دیگر جنگ را فراموش کرده و در پیچ و خم زندگی ، دانشگاه و ..... یادی از آن نمی نمودم و تنها گاهی اوقات با ورق زدن آلبوم های خویش یادی می نمودم ، سوالات را پی در پی پرسیده و منتظر جواب های جدید بودم و در ماشین تنها ما دو تن بودیم که صحبت نموده و من نکات را یادداشت می کردم ، برادر محمودوند گفت از سال 1372 با تشکیل قرارگاه های تفحص در پی یافتن پیکرهای شهدا در مناطق عملیاتی و میان میادین عظیم مین با خطرات نهفته در آن هستیم و در این راه تعدادی از دوستان ما نیز در این راه به شهادت رسیده اند اما با پیدا شدن پیکرهای شهدا و تحویل به خانواده های چشم انتظار باعث رضایت پدران و مادران و بازماندگان آنان و اثرات مثبت فرهنگی در سطح جامعه شده است.

 

شهیدان علی محمودوند و مجید پازوکی

بالاخره به فکه سرزمین پر رمز و راز رسیدیم ، وارد سنگر اجتماعی بچه های تفحص لشکر 27 شدیم انگار به خطوط مقدم جبهه رسیده باشیم فضا همانگونه بود ، بلافاصله با لیوان های قرمز و شیشه های مربایی با شریت آب لیموی تگری که در آن گرما واقعاًٌ دلچسب بود پذیرایی شده و در زیر باد کولر آبی که به زحمت برق آن توسط موتور برق تامین می شد دایره وار کنار بچه های تفحص نشستیم ، یک دوگانگی فرهنگی میان ما و آنان واضح و مشخص بود آنها در فضای دوران دفاع مقدس بودند و ما با واژه ها و اصطلاحات علمی به ظاهر مد روز در پی کشفیات خویش بودیم و به ظاهر قرابتی با هم نداشتیم.

اما آنها فکر می کردند ما هم از جنس خودشان هستیم و بلافاصله نوار زیارت عاشورا و عزاداری با نوای حزینی را در سنگر گذاشتند که انسان را به منتهای درجه فرو بردن در خود می برد اما نه مگر نه این که ما وظیفه دیگری داشتیم و با تذکر مسئول گروه نوار خاموش و جمع آماده صحبت و پرسش و پاسخ شدند. صحبت ها شروع شد از وضعیت منطقه ، جغرافیا ، چالش ها و موانع ، مزیت ها و نقطه قوت ها ، مردم منطقه و وضعیت استقرار ، تفحص و نقش آن و .... که ساعتی به طول کشید ، یکی از بچه های تفحص که بعداً متوجه شدم برادر مجید پازوکی می باشد تسلط بیشتری به منطقه داشت که با مطالب جامعی که مطرح کرد بیشترین نقش را در جوابگویی به سوالات ما در زمینه تحقیق و پژوهش مد نظر ایفا کرد.

بعد از از عزیزان داخل سنگر خداحافظی کرده و به همراه دو تن از برادران تفحص از جمله مجید پازوکی از مناطق مختلف فکه بازدید نمودیم اما برای ورود به معبر و گذرگاه منتهی به مقتل و مشهد شهید مرتضی آوینی با مخالفت مسئول گروه به دلیل ضیق وقت و عدم تناسب با اهداف گروه و بهتر بگویم تفاوت های فرهنگی گفته شده در قبل روبرو شده و با حسرت از عزیزان تفحص خداحافظی کرده و به سمت شمال منطقه و شهر شوش به راه افتادیم.شاید بعد از گذشت یک دهه از دوران دفاع مقدس این دیدار از منطقه و مواجه شدن با بچه های تفحص با روحیان ناب آن دوران درون خفته من را برای بازبینی گذشته و مسیر آینده خویش بیدار کرد و نهیبی بود که مبادا این میراث ارزشمند و فرهنگ ناب را فراموش کنیم.

چند ماه بعد در تاریخ 22/11/1379 برادر علی محمودوند در پی عملیات تفحص شهیدان در منطقه عملیاتی فکه به شهادت رسیدند تا به دلتنگی هایش در بازماندن از قافله شهدا پایان داده شود و دوست و همراه وی مجید پازوکی نیز یک سال بعد در رمل های فکه آسمانی شد و قصه دلتنگی های من و امثال نسل من داغ آن با این آشنایی ها و عروج خونین ها تازه و تازه تر شده و می شود ان شاالله که بتوانیم راهروان صادقی در ادامه دهنده آنها باشیم.

سفیر...
ما را در سایت سفیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6safeer4 بازدید : 197 تاريخ : يکشنبه 26 اسفند 1397 ساعت: 21:42