سروش غیبی

ساخت وبلاگ


راوی: اسدالله مواساتی قنواتی
در بیمارستان شهید دکتر رهنمون تهران برادران "علیرضا مواساتی قنواتی"، "غلامحسین بهبهانی آبادی" و دو تن از مجروحین شیمیایی گردان فجر در يك اتاق بستری بودند ، من چند روزي برای عیادت و انجام كارهاي در خدمت اين عزيزان بوده و آنها را پرستاري مي كردم . يك روز غلامحسین گفت : قرار است پدر و نامزدش به دیدار او بیایند و با توجه به وضعيت نامرتب صورت و لباس كثيف ناشی از وجود تاولهای شيمايي روی بدنش از من خواست تا در مرتب كردن وضعیت ظاهری اش به او کمک کنم. من این کار را انجام دادم و پس از آن، از مجروحین خداحافظی کردم.
داشتم از پله های بخش پایین می آمدم که بلندگوی اطلاعات بیمارستان مرا را صدا زد . سراسیمه خود را به اتاق علیرضا رساندم ، حالش به شدت وخيم شده بود ، بدون اينكه ساير مجروحين و عيادت كنندگان متوجه شوند او را به سمت قبله برگرداندم ، چشمهایش را بست و پس از گفتن شهادتين پركشيد.


"غلامحسین بهبهانی آبادی" بدون اینکه از شهادت او مطلع شده باشد همان لحظه از من خواست تختش را کنار تخت علیرضا ببرم و دقایقی پس از رسیدن کنار تخت او ، غلامحسین هم به شهادت می رسد و آن دو مجروح دیگر هم دقایقی پس از آن ها شهید شدند در عرض چند دقیقه چهار مجروح شیمیایی یکی پس از دیگری كنار هم و جلوي همه افراد حاضر در اتاق به شهادت رسیدند گويي نتوانستند تنهايي هم را تحمل كنند. اتاق و بيمارستان آن روز برايم من تيره و تار شد. چرا كه چهار نفر از بهترين ياران جبهه دركنار من آسماني شدند. و من به حال خودم غبطه خوردم كه از قافله آنها عقب ماندم. (منبع: زراعت پیشه،نجف ،تپه عرفان:خاطراتی از روزهای یکدلی و یکرنگی،مشهد،شاملو،1397)
#شهید_غلامحسین_بهبهانی
#شهید_علیرضا_مواساتی_قنواتی
#کتاب_تپه_عرفان
http://telegram.me/safeer59
http://www.safeer.blogfa.com

سفیر...
ما را در سایت سفیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6safeer4 بازدید : 77 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1402 ساعت: 14:18