بازمانده در دره قشن

ساخت وبلاگ

حسین کرم نسب

ششم تیر ماه 1366 در تپه شماره 1 قشن مشرف به شهر ماووت منطقه عملیاتی نصر چهار بودیم ، شب حدودً ساعت ۱۰ یک دسته ۳۰ نفره از گروهان قمر بنی هاشم ع از گردان فجر جهت تصرف تپه ای شماره 2 که عراقیها در آن مستقر بودند به راه افتادند در سراشیبی ارتفاع هنوز به میانه دو تپه نرسیده بودند که با نیروهای دشمن که کمین کرده بودند روبرو شده و درگیری سختی که با تبادل نارنجک همراه بود در گرفت و دسته فوق با تعدای شهید و مجروج مجبور به عقب نشینی شده و به تپه یک برگشتند. تعدای از پیکرهای شهدا نیز در منطقه جا ماند.

من به بچه ها گفتم مجروحان را به عقب برده و تا امکان دارد برای فردا با برانکارد مهمات بیارند چون به احتمال قوی و بر اساس تجربه صبح احتمال دارد پاتک کنند و مهمات برای مقابله مورد نیاز است ؛ تا ساعت ۴ صبح داشتیم مجروحان را به عقب میبردیم .بعد از اتمام کارها روی دیواره سنگر کمی نشسته تا نفسی تازه کنم که در همین حال شنیدم بچه های گروهان با هم صحبت می کنند .

گفتم: چه شده؟ گفتند: مهدی برکت که همراه نیروهای دسته خط شکن بوده در پایین دره مجروح شده و صدای او از ته دره برای کمک به گوش می رسد . گفتم: پس چرا کسی نرفته بیارش بالا؟ گفتند: گردان گفته صبر کنید تا نقشه ای بکشیم شاید تله باشد . گفتم : بابا یک ساعت دیگه هوا روشن میشه و دیگه نمیشه رفت چون دره پایین دقیقاً در دید و تیر دشمن بود ؛ من دیگه منتظر ننشستم و بدون اینکه به کسی بگویم حرکت کرده و از پشت تپه یک به سمت دره مابین خودی و دشمن رفتم و دلیل عدم گفتن به بچه ها هم این بود که اگر به بچه ها میگفتم من میرم آنها قبول نمیکردند و تعارف میکردند که خودشان بروند .

آهست آهسته به سمت پایین در حرکت بودم در شیب تپه تعداد زیادی جسد عراقی و پیکر شهدای نیروهای ما روی زمین افتاده بودند . برای متوجه نشدن دشمن مجبور بودم بین اجساد بصورت چهار دست و پا حرکت نمایم ، وقتی دشمن منور می زدند من در بین جسدها خوابیده و خودم را استتار میکردم و با خاموش شدن منور و تاریکی هوا باز حرکت میکردم .

ارتفاعات قشن مشرف به شهر ماووت سلیمانیه عراق

تا دره میان تپه پایین رفته و زمانی که روشنایی منور فضای منطقه را روشن می نمود سعی می کردم با نگاهی به اطراف هم موقعیت خود و هم دشمن را سنجیده ضمن این که در بین اجساد و پیکرهای شهدا به دنبال مهدی بودم در حالی که روزی زمین دراز کشیده بودم در فاصله ۱۳ متری خود متوجه کسی شدم که نشسته و در حالی که پایش را کشیده به دستانش تکیه داده است و پس از اطمینان از این که مهدی است به فکر چگونگی آگاه نمودن وی برای انتقال بدون این که کمین های دشمن متوجه شوند افتادم.

با پرتاب منوردشمن و روشنایی هوا اطراف پیکر خمی مهدی را نگاه کرده تا کسی در آن نزدیکی نباشد و یا تله انفجاری کار نگذاشته باشند.

دیدم کسی نیست آرام صدا زدم مهدی .مهدی جواب داد :بله ؛ گفتم: صبر کن الان میام پیشت. با خاموش شدن منور و تاریک شدن هوا بصورت نیم‌خیز کنار مهدی رفته و او را خواباندم و در گوشش گفتم : مهدی کجات مجروع شده ؟ گفت : پایم. گفتم: میتونی حرکت کنی بریم بالا؟ گفت: نه. مهدی وزنش خیلی زیاد بود من نمیتوانستم او را بر دوش بگیرم . گفتم: مهدی من مجبورم تورا روی زمین بکشم درد داری تحمل کن صدات در نیاد شاید عراقیها هنوز اینجا باشند . گفت : باشد . من هم نشستم و عقب عقب پاییش را گرفتم و بطرف خودم میکشیدم. لحظات به سختی می گذشت و فاصله سربالایی تپه با کشاندن پیکر سنگین و مجروح مهدی در زیر دید دشمن طاقت فرسا بود.

با هر سختی بود به بالای تپه رسیدم ، خطر دیگه رفع شده بود ، نزدیک قله که محل استقرار نیروها بود رسیدم؛ همینگونه که داشتم مهدی را روی زمین می کشیدم متوجه شدم دو نفر از پشت سرم در حال نزدیک شدن هستند که با رسیدن آنها متوجه شدم همرزمانم رضا محسنی و مسعود مبشرنژاد هستندو با خود یک برانکارد آورده که بلافاصله گفتم یکی از شما با اسلحه برید جلو سمت دشمن و مواظب اوضاع بوده تا زمانی که ما مهدی را به بالای تپه انتقال دادیم با احتیاط به عقب بیاید .در اینجا بود که یک مرتبه یادم آمد که من با خودم اسلحه نبرده و ممکن بود اتفاق ......

مهدی برکت به عقب منتقل شد و تحت درمان قرار گرفت اما ساعتی بعد با آتش شدید دشمن پاتک نیروهای یگان ویژه عراق در همان مسیر برای تصرف تپه شماره 1 آغاز شد و در صورتی که مهدی به عقب منتقل نمی شد و آنجا مانده بود حتماً یا اسیر شده یا با تیر خلاص شهیدش میکردندتلاش عراق برای بازپس گیری تپه 1 قشن علی رغم نیروهای تازه نفس و آتش سنگین که به تن به تن هم رسید با مقاومت نیروهای گردان فجر به شکست انجامید و دشمن مجبور به عقب نشینی گردید و در شب هشتم تیر ماه نیروهای گردان فتح از سه جهت به تپه شماره 2 حمله نموده و تپه را به تصرف خویش درآوردند. یاد و نام شهیدان تا ابد بر تارک و جبین ایران عزیز می درخشد و امیدوارم شرمنده شهیدان نشویم .

#عملیات_نصر_4

#ارتفاعات_قشن_ماووت_سلیمانیه_عراق

#گردان_فجر_لشکر_7_ولیعصر

#مهدی_برکت

#حسین_کرم_نسب

https://t.me/safeer59

http://safeer.blogfa.com/

سفیر...
ما را در سایت سفیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6safeer4 بازدید : 92 تاريخ : پنجشنبه 4 اسفند 1401 ساعت: 17:17