سفیر

متن مرتبط با «خاطره» در سایت سفیر نوشته شده است

خاطره ای از عملیات بیت المقدس

  • حجت الله غلاماندر عملیات بیت المقدس یادمه قبل از حرکت بچه ها داشتن اسلحه های خود را چک میکردند چند نفری دور هم ایستاده بودیم ،یکی از بچه های آرپی جی زن دربین ما ایستاده بود و داشت چک میکرد یکدفعه اشتباهی دستش به ماشه رفت وگلوله از آرپی جی رها شد و رفت به آسمان که گرد وخاکی بلند شد وهمگی ترسیدیم که نکنه خدای نخواسته در پایین آمدن و انفجار آن کسی چیزی شده باشد که الحمدالله برای کسی مشکلی پیش نیامد. شب بعد از پیاده روی طولانی و زمانی که به نزدیک خاکریزهای عراقی رسیده و دستور حمله صادر شد عراقی ها با شنیدن صدای تکبیر رزمندگان با انواع سلاحها شروع به شلیک نمودند به گونه ای که شلیکهای تیربار با فشنگهای رسام و ثاقب نورانی که منطقه رو به روز تبدیل کرده بود و چنان شلیک گلوله ها پایین بود که تمامی رزمندگان بصورت خمیده رو به جلو درحرکت بودند ، ناگفته نماند که منور هم بود البته قبل از شروع عملیات گه گاهی یک منور شلیک میکردن که همه ما می نشستیم وبعد از خاموش شدن دوباره حرکت می کردیم.خلاصه تو آنهمه شلیک های سنگین تمامی سنگرهای عراقی در مدت کوتاهی به تصرف در آورده شد و هنگام عبور از سنگرهای عراقی با پرتاب نارنجک از وجود بعثیون پاکسازی میکردیم. در این بین شهید ممتازان رو دیدم که از ناحیه پازخمی شده بود واو را کول کرد تا به یه آمبولانس ونیروهای امداد که نزدیک جاده بود رساندم. صبح بعد از عملیات با چند نفر درسنگر نشسته وخیلی هم گرسنه بودیم ودر سنگر که گشتیم یک جعبه دیدیم که در آن چند حبه سفید رنگ مانند قند بود که خواستیم بخوریم که یکی از بچه ها گفت فکر کنم این قند نیست این یه نوع موادی مانند قند است جهت روشن وگرم کردن کنسرو ؛ نمیدانم او ازکجا میدانست . بعداز مدتی دیدیم که احمد وتری که ف, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها